امروز : جمعه، ۱۵ اسفند ، ۱۳۹۹ - 22 رجب 1442
موبد اردشیر خورشیدیان در دومین جلسه کلاس اخلاق زرتشتی
مهمترین راه مبارزه با داعش، دانش است
نشستها-پایگاه تحلیلی بنیاد باران: سلسله نشستهای اخلاقپژوهی با عنوان «اخلاق، زمینهای برای گفتوگوی ادیان» با حضور علما و دانشمندان زرتشتی، یهودی، مسیحی و مسلمان در محل بنیاد باران برگزار میشود. در این جلسات سعی میشود مشترکات میان ادیان، مورد بحث و تاکید قرار گیرد. در هشتمین جلسه این برنامهها، موبد اردشیر خورشیدیان، رئیس انجمن موبدان تهران، به «اخلاق زرتشتی» پرداخت که ادامه مباحث وی از جلسه پیش بود، نکاتی که درباره هاتیک و داتیک مطرح کرده بود. متن کامل سخنان وی در ادامه آمده است:
در ادامه جلسه پیش و بعد از تعریف دین و وجدان، به تعریف آیین میپردازیم. گفتیم پیامبران همه دین آوردند. هیچ پیامبری مذهب نیاورده. بعدا روحانیون جامعالشرایط هستند که دین را به مذهب تبدیل میکنند. بنابراین میتوان گفت مذهب اختراع و دین کشف میشود. ما به مذهب میگوییم کیش. اما دین را همه دین میگویند چون از واژه اوستایی است. خود اشوزرتشت هم از این واژه استفاده کرده است. در کتاب گاتاها که قدیمیترین کتاب ایرانی است، از واژه دین استفاده شده است. اشوزرتشت تشخیص داد که چیزی که باید در جامعه رشد کند و همپای علوم عقلی بالاتر رود عبارت است از وجدانیات، اخلاقیات و انسانیت. مسائلی که خیلی مغفول واقع شدهاند. شوربختانه بزرگترین درسی که بیشتر انسانها از تاریخ گرفتهاند این است که هیچ درسی از تاریخ نگرفتهاند و انسان در بخش وجدان و اخلاقیات همان طور زندگی میکند که انسانهای اولیه زندگی میکرده. به راحتی حقوق همدیگر را ضایع میکنیم. چون از دین دور افتادهایم.
اما آیین چیست؟ مجموعه دین، مذهب و فرهنگ، میشود آیین. اما در عین حال نباید اینها را با هم مخلوط کرد. دین یعنی آن چیزی که پیامبر آورده. دین اسلام، چیزی است که در قرآن آمده. دین زرتشت هرچه هست در گاتا آمده است. پیامبران که دین آوردهاند با کتاب آوردهاند و الهامات خود را در کتابشان آوردهاند. مثلا خود گاتاها، سراسر اندیشه و گفتار و کردار اشوزرتشت است و پیامی است از سوی خداوند یکتا که انسان را به سوی رستگاری و خوشبختی راهنمایی میکند. پس این کتاب، کتاب آسمانی ماست و کتابی است که ما اعتقاد داریم که نمیتوانسته زرتشت در چهار هزار سال پیش در آن وضعیت و دانش بشری، خود نوشته باشد، به رغم آنکه خود زرتشت ۱۰ سال در کوه بوده، اندیشیده، استادی داشته به نام برزین که از علمای زمان خود بوده. همچنین مادرش بسیار به او کمک کرده، پدرش هم یکی از روحانیون مذهب قبلش بوده که زرواریسم بوده و مهری، جزو کرپانها بوده ولی وقتی شک و تردید میکند، به کوه میرود، ۱۰ سال فکر میکند و بعد از ۱۰ سال اندیشیدن از سوی اهورامزدا به پیامبری برگزیده میشود و پیام میآورد. پیام های آسمان را دریافت میکند و میآورد. حالا همان پیام هم در عربی میشود پیغام. در بخشی از پیام اشوزرتشت در روان آفرینش، آمده است: اهورا، مزداست، خداوند یکتا و بیهمتا، ابردانای هستیبخش، اشوزرتشت است، قوانین حاکم بر طبیعت که به نام راستی نامیده میشود، آن چه که وجود دارد و هست و حقیقت دارد، و واقعیتها که آن هم آن دفعه بحث کردیم و وهومن، منش زرتشت. نیکمنشی که زرتشت میخواهد. در دین ما، رابط بین زرتشت و خدا، اندیشه نیک خودش است. با اندیشه نیک میخواهد به آن برسد، مثل جبرئیل. اسم جبرئیل ما وهومن است که در سرود ملی آمده است «بهمن فر ایمان ماست» بهمن فر ایمان ما هم هست. بهمن نه به معنای ماه بهمن، بهمن یعنی نیکمنشی. وهومن که بعد میشود بهمن.
در ادامه میگوید: روان آفرینش، که روان کل آفرینش است، ای اهورامزدا از تو گلهمند است. برای چه مرا آفریدی؟ چه کسی مرا کالبد هستی بخشید؟ خشم و ستیز و چپاول و غارت و گستاخی و تجاوز، همه جا را فرا گرفته است. مشکلاتی که هنوز هم هست و از آنها رنج میکشیم. مرا جز تو پشت و پناهی نیست، بنابراین نجاتبخشی بفرست که بتواند مرا از این تنگنا رهایی بخشد. به من نشان بده. میبینید، که مثل اینکه الان صحبت میکند. یعنی چهار هزار سال، انگار هیچ اتفاقی در جهان نشده، هیچ درسی نگرفتیم. به نظر من بشر در این بخش پسرفت هم کرده و متاسفانه به پیامهای پیامبران توجه چندانی ندارد. میتوانیم بگوییم وجدانیات انسان لااقل به میزان خردش قوی نشده. راز بقا را ببینید، هیچ موجودی مثل انسان که این همه بلا سر نوع خود میآورد، نیست. حدود دوهزار مذهب در دنیاست که بیشتر از ۷۰۰ تای آن ها اسلامی است و نزدیک ۱۴۰۰، ۱۵۰۰ تای آن مسیحی هستند. هرکدام اعتقادات خودشان را دارند و میگویند چون فلان باور با اعتقاد ما نمیخواند، پس ما نمیپذیریم. اما در واقع بزرگترین، دقیقترین، کاملترین کتاب آسمانی، جهان طبیعت است، زبان خداوند زبان علم است که در اختیار همه موجودات هست، همه میتوانند بروند و آن را بررسی کنند، آزمایش کنند و به یک نتیجهای که رسیدند، آن را با دیگران سهیم کنند تا راستیآزمایی شود. علوم عقلی، که از کودکستان تا دانشگاه به ما یاد میدهند، کارش این است به ما شناخت بدهد. فقط هم علوم عقلی به ما شناخت میدهد، نه عقل خودمان. علوم عقلی، واقعیات را ازخرافات جدا میکند و راهنمای ماست. البته باید یادآوری کنم که همه باورهایی که حس میکنیم خرافاتاند، خرافات نیستند. بعضی از جوانها، از جمله خود من، وقتی که جوانتر بودیم فکر میکردیم همه چیزهایی که با عقلمان جور در نمیآید خرافات است. خیر، علوم بر سه دسته است. علوم یقینی که کاملا ثابت شده است، علوم مردود که کاملا رد شده است. توهم در این رده قرار میگیرد که کاملا رد شده. یک سری علوم است که برای جامعه و زندگی لازم است و خرافات نیست. به آنها علوم مقبول میگوییم. یعنی علومی است که ممکن است دانشمندان نپذیرفته باشند، ولی رد نکردند. مردود نیست. توهم نیست.
برسیم به مرحله دوم که مرحله اخلاق است. در این مرحله وجدان به کار میآید. تقسیمبندی اشوزرتشت به این ترتیب است که امور دینی را شامل وجدانیات و اخلاقیات میداند و حقیقت دین نیز همین بخش است که بخش جهانشمول دین است، همواره یکسان است، غیرقابل تغییر است، بینهایت دقیق است و به درد همه میخورد. اخلاق باید اخلاق انسانی باشد. اخلاقی که بخواهد منافع زرتشتیان یا مسلمانان را بر منافع انسانیت مقدم بشمارد، مورد قبول دین هم نیست. هیچ پیامبری قبول نمیکند. اخلاقی که انسانیت و نیکویی را والاتر و برتر از هرچیزی میداند. جهان به همه موجودات به یک شکل نگاه میکند. سوای رنگ و نژاد و قوم و قبیله و مذهب و عقیده. این انسان یک حقوقی دارد به نام حقوق بشر. حقوق بشر، حق طبیعی انسان است. حق خدادادی انسان است. خداوند به انسان اندیشیدن داده که بیاندیشد. آزادی داده است که انتخاب کند. بنابراین انسان وقتی به دنیا میآید، سفید است، پاک است، منتها من کودک دارد. شخصیت کودک دارد اما به تدریج به مراحل اخلاقی میرسید که ما نام آن را هفت پایه اخلاقی میگذاریم. که ریشهای طولانی دارد. همان هفت سین است و قبلتر هم در آیین مهر بوده. اشوزرتشت میگوید اول باید نیکمنشی یاد بگیرید. پایه اول بوهومن است. بهمن. نماد بهمن سر سفره هفتسین، سفیدی است. برای همین هم ما موبدان زرتشتییک پیراهن سفید میپوشیم، به نام سدره. قبل از زرتشت هم بوده، اما ایشان تبدیلش کرد به سدره. سفیدی نماد نیکمنشی است، چرا که وقتی کسی اندیشهاش نیک است، گفتار و کردار و منشاش نیک است، مثل یک پارچه سفید میماند. سفیدی رنگی است که کوچکترین لکه را زود به خودش نشان میدهد. بقیه رنگها چرکتابند. خیلی زود کثیف نمیشوند. همه ما باید یاد بگیریم که نیکمنش باشیم و اندیشه و گفتار و کردار نیک داشته باشیم و نیکیافزا باشیم. نیکیافزا را هم تعریف کردیم. یعنی بر پایه علوم عقلی راست را از دروغ تفکیک کنیم، بر پایههای اخلاق انسانی نیک را از بد جدا کنیم و انتخابمان را در میانه خرد دانا و وجدان بیدار بگذاریم. این میشود راه راست نیکیافزا. اگر خیلی طرف وجدان هم بیایی خیلی نیکی میشود و از خرد دور میشوی. بالاخره باید کاری کنیم که منافع خودمان هم حفظ شود. وجدانیات زورش بیشتر به خرد میرسد، چون خرد و عقل طرفدار خودمان است، وجدان طرف جمع است.
در ادامه، سر سفره هفت سینمان شیر و تخم مرغ میگذاریم. شیر و تخم مرغ نماد نیکمنشی است. وهومن هم در فرهنگ ما، از حیوانات و موجودات سودمند، پاسداری میکند. برای همین هم روز بهمن در فرهنگ ما، روز حمایت از حیوانات است. روز بهمن از ماه بهمن در فرهنگ ایرانی روز حمایت از حیوانات است. بعد میرسیم به راستی، آن هم بهترین راستی. اردیبهشت، بهترین راستی است که هرچه میاندیشیم به زبان بیاوریم، هرچه به زبان میآوریم به عمل بیاوریم و واقعا باید به این مسأله اعتقاد داشته باشیم که جز راست نباید گفت. دروغ در فرهنگ زرتشتی ممنوع است. دو دیو در دنیا بزرگترین دیو است. اول دیو دروگ است که اوستایی است، بعد در پهلوی دروج میشود و بعد در فارسی دروغ میشود. میگوییم دروغ غیراخلاقی است. یعنی همه دروغ را رد میکنند. ربطی به فرهنگ و نظر و سلیقه من و شما و دیگری ندارد. سلیقهای نیست، مثل آن داستان که کسی لیلی را میبیند میگوید مجنون چطور عاشق تو شده، تو که چهره معمولی داری. میگوید برو از مجنون بپرس. پس زیبایی سلیقهای است. اما منع دروغگویی، امری اخلاقی است. حالا میدانیم نباید دروغ بگوییم، اما چرا دروغ میگوییم؟ ما به خیلی چیزها معتقدیم ولی به آن باور نداریم. باوریعنی عقیده به اضافه منافع. متأسفانه خیلی از افراد عقیده دارند دروغ نباید گفت، ولی به راحتی دروغ میگویند. چون نفعاش در دروغ گفتن است. یعنی عقیده دارد که دروغگویی بد است، اما باورش نیست. پس باید باورمان شود که جز راست نگوییم، هرچند که حق داریم، هر راستی هم نگوییم. پس اولین چیزی که باید نیست و نابودش کنیم، دروغ در جامعه است. دومین بدترین بعد از دروغ، دیو خودپرستی و فرقهپرستی است. تاکید میکنم اینها مربوط به دین و مذهب خاصی نیست. همه پیامبران، از جمله اشوزرتشت، متعلق به یک فرقه و یک قوم و یک نژاد نیست، متعلق به همه جهان هستند. بایستی همهی انسانها در جهان یاد بگیریم که بعد از دروغ بزرگترین دیو در دنیا، عبارت است از خودپرستی، به غیر از خداپرستی. دیوی که بر ما چیره شده و جلوی خداپرستی را میگیرد. زرتشت انسانها را به سه دسته تقسیم میکند. انسانهای اشون، اشاوهشتیا که بعد شده اردیبهشت، بعد هم ارته شده، مثل اردشیر، یعنی پیرو راستی. ارتخشیریا، میشود ارته یا اشا، یعنی راستی به معنای کامل کلمه، اشون کسی است که راستیجوی و نیکیافزاست. این هم کاری به دین و مذهب ندارد. برای همه جهان است. پس یک دسته اشون هستند. یعنی حقیقت را میدانند، به شناخت رسیدند، در بخش اخلاقیات هم همه چیز را میدانند، لااقل در آن رشتهای که کار میکنند همه چیز را میدانند و در اندیشه و گفتار و کردارشان هست و منافع خودشان را به منافع جامعه ترجیح نمیدهند. این حداقل است و ترجیحا این است که خوشبختی خودشان را در خوشبختی دیگران جستجو میکنند. خوشبختی ما از آن کسی است که در پی خوشبختی دیگران باشد. این انسان، اشون است. ما باید با اشونها همکاری کنیم. از هر دین و مذهب و فرقه و نژادی میخواهد باشد. با کسی که آمده کار اجتماعی میکند و برای منافع جامعه کار میکند و حتی از خودش می گذرد و به خاطر جامعه از خودش میگذرد، یعنی وجدان قوی و اخلاقیات و انسانیت بسیار بالا دارد و محیط زیست را پاک نگه میدارد، از موجودات دیگر همین طور نگهبانی و پاسداری میکند و واقعا خداپرست است و چنین روشی را در زندگیاش پیش گرفته است. ما باید با چنین شخصی همکاری کنیم و به قول اوستا همزوری کنیم. همنیرو کنیم. دستهی دوم، دورگوندان هستند. دروغپرستان هستند. دروغپرستان کژاندیش و کژگفتار و کژکردار که دنیا را به تباهی میکشند. آن دسته اول راستی را دوست دارند. دروغپرستان کسانی هستند که نمیتوانند با راستی زندگی کنند. چیزی که به زبان میآوریم باید عمل کنیم. بنابراین در هر سازمان، انجمن و گروهی که هستیم از خانواده که کوچکترین واحد جامعه است تا جوامع بزرگتر، هرچه قانون محکمتر باشد، ضابطه بیشتر باشد، خود به خود رابطه کم میشود. مثل اینکه نور بیاورید، تاریکی از بین میرود، صدا بدهید، سکوت از بین میرود. رابطه هرچه بیشتر باشد، فساد بیشتر میشود. در هر جامعهای، هرچه رابطه بیشتر شود و منافع آن کسانی که با هم هستند، بر منافع بقیه مقدم شود، کمکم فساد گسترش مییابد. بنابراین شاخصه تمدن یک کلمه بیشتر نیست: ضابطه. هرچه ضابطه را بیشتر کنیم، راستی بیشتر میشود. عدالت هم در جامعه پررنگ میشود. ما هم اعتقاد داریم که یکی از صفتهای خدا، عدل است. اهورامزدای دادار. به همین دلیل در گاتاها و در اوستا مرتب گذاشته که اهورامزدا، بر اساس قانون اشا که اشابهشتیها نامیده میشود، جهان را آفرید و تکامل بخشید و میآفریند و تکامل میبخشد ولی خودش خویشکاری دارد که تابع قانون اشا باشد. فرق خویشکاری و وظیفه از نظر فرهنگ ما جالب است. وظیفه را دیگران با ما میگویند. بنده وظیفه دارم وقتی سر کار میروم، سر ساعت بروم، وظیفه دارم تابع قانونی باشم که مدیر معین کرده است. اندیشهی نیک باید حتیالمقدور با گفتار نیک و کردار نیک پیاده شود یا اقلا با گفتار بد و کردار بد، در جامعه پیاده نشود که در غیر اینصورت درگوند است. بر پایه قانون هم بایستیم یعنی با کسی دعوا نکنیم. دروندان دوست دارند مردم ناآگاه باشند. از ناآگاهی، دعوا و مرافعه بیرون میآید. مردم هرچه ناآگاهتر باشند و دانش و اطلاعات کمتر داشته باشند، قانون کمتر بلد باشند، بیشتر و زودتر به دام میافتند و از آنها سوءاستفاده میشود. درگوندان به دنبال ناآگاهاناند. ما باید مرتب جامعه را آگاه کنیم، اگر میخواهیم اخلاقیات رشد کند و وجدانیات قوی شود. باید بدانیم که تنها راه نجات بشر، دانایی است. مهمترین راه مبارزه با داعش، دانش است.
مرحله بعدی، مرحله شهریور است، شهریاری بر خویش یا تسلط بر نفس است. مرحله دوم راستی بود که نمادش سر سفره هفتسین ما آتش است. آتش نماد راستی است چون آتش راستترین چیزی است که در چهار عنصر آب و باد و خاک و آتش، وجود دارد. آتش نماد راستی است چون خلوص آب و باد و خاک قطعی نیست. مثلا شما وقتی آبی را میبینید مطمئن نیستید که بهداشتی و تمیز است یا خیر. اما آتش دقیقا همان است که مینماید. اگر خطرناک است، همین است که میبینی، بنابراین کسی که پیرو راستی است، عین آتش است. کارآمدی آتش هم برای انسان اولیه تا الان کم نبوده. جایی را خواسته روشن کند، از آتش استفاده کرده، خواسته غذا بپزد، آتش روشن کرده. لازم به توضیح است که آتش آتشکدههای ما از ۱۷ آتش درست شده. ۱۶ آتش، آتش فرقهها و صنوفی که آن وقت بوده به اضافه آتش نیاکانمان.
مرحله بعد، با نماد شهریار، شهریاری بر خویش یا تسلط بر نفس. پله بعدی که میخواهیم عارف شویم، شناخت پیدا کنیم. بدین منظور ارزشگذاری و انتخاب ما باید کاملا انسانی باشد. نماد شهریاری بر خویش، تسلط بر نفس و خویشتنداری، سکه است. سکه سر سفره هفتسین هم نماد شهریاری است. میدانید که ما دو جور پول در دنیا داریم. یک پول ارزش ذاتی دارد، یک نوع پول هم هست که ارزش نسبی دارد، مثل اسکناس. اما سکه از پنج زاری گرفته تا یک تومنی، ارزش ذاتی دارد. پول، یعنی کار فشردهشده. مثلا بنده کار میکنم، کار فشردهام را تحویل مریضی میدهم، از او پول میگیرم، دوباره میروم چیزی میخرم. پس کار با کار مبادله میشود، واسطه چیست؟ پول است. پول یک واسطه است. قبلا این واسط نبود، مثلا یک گوسفند میدادند، ۱۰ تا مرغ میگرفتند. یک مرغ، شش تا گنجشک است. مثلا چهار گوسفند یک گاو میشود. چرا؟ برای اینکه کاری که شما باید برای پرورش ۱۰ مرغ بکنی مساوی است با کاری که باید برای پرورش یک گوسفند انجام دهی. اما همیشه یک گوسفند یک سکه است. دوره کوروش کبیر سکه ده شاهی بوده، گوسفند هم ده شاهی بوده. حالا شده چهار میلیون، آن هم شده چهار میلیون. یعنی انقدر پول افت میکند. سکه همیشه قائم به شخص است. به همین دلیل میگویند سکه ارزش ذاتی دارد. بنابراین ما باید مثل سکه باشیم، تسلط بر نفس داشته باشیم، شهریاری بر خویش داشته باشیم. زود از کوره در نرویم، برعکس بسیار بتوانیم بر نفس خودمان مسلط باشیم و بر خودمان شهریاری کنیم.
مرحله بعد مهر و فروتنی است. مهر و فروتنی به نام سپندارمز هست، شهریاری بر خویش شهریور بوده. شهریور، روز مرد، پسران و مردان است یعنی بزرگداشت مرد است. جشن شهریورگان در ماه شهریور است. میدانید که روزهای ماه ما، هر سی روزش اسم دارد. روز شهریور از ماه شهریور میشود بزرگداشت مردان. مهر و فروتنی سپندارمز هست، یعنی مهر و فروتنی، جشن اسپندگان است. روز اسفند از ماه اسفند که روز زنان هست و روز مزدگیران بوده. چون عقیده داریم که خانمهایمان آن روز نباید کار کنند، ما مردان باید کار کنیم و در حقیقت بهترین مزد هم این است که چیزی را که خودمان تولید کردیم، هدیه بدهیم و زنانمان را خوشحال کنیم. لذا در این روز، رسم بر این بوده که زنانمان را به تخت مینشانیم و از ایشان مراقبت میکنیم. روز مرد هم برعکس است، مرد مینشسته و زنان به او خدمت میکردند. مهر ورزیدن را باید یاد بگیریم. یعنی با مهر خود را ورز دهیم. درست است که اصل مهرورزی ایزدی و خدادادی است، ولی ما باید مهرورزی را یاد بگیریم و وقتی یاد نگیریم، جامعه رو به خشونت میرود و بلد نیستند که از خانواده، از دیگران، حتی از موجودات دیگر و از طبیعت مهرورزی کنند. به عبارتی آن گوهری که خداوند داده را باید از زار و سستی دربیاوریم و تبدیل کنیم به فرهنگ مهر ورزیدن. این نمادش سر سفره چیست ؟ نمادش میوهجات است. چرا؟ چون میوه از زمین میآید و زن و زمین و زندگی از یک ریشه هستند. به عقیده ما زندگی زایندگی است. زن یعنی زاینده. اصلا واژه زن از ریشه زانیاد است یعنی زایندگی. چون ما ایرانیان جزء نخستین کسانی بودیم که میدانستیم زن هم دارای تخمه است. ایران، سرزمین دانش ژنتیک است. رسیدیم به این نکته که مهرورزی و فروتنی با هم است.
مرحله بعد، عبارت است از دانشاندوزی تا رسیدن به رسایی و کمال، که نماد این بر سر سفرهی هفتسین آب است. آب، پیامش این است که همه باید مثل آب باشیم. اولا آبادانی و سازندگی کنیم. آب حلّالترین ماده دنیاست. هیچ مادهای در دنیا مثل آب حلّال نیست یعنی بیشترین چیزها را در خودش حل میکند. حتی شیشه را در خودش حل میکند. هرکارهای هستیم، میتوانیم بهتر هم بشویم. یعنی خودمان را به مرحله رسایی برسانیم. اگر این مراحل را طی کردیم به امرداد میرسیم. مرداد یعنی مرگ، امرداد یعنی بیمرگی. بارها هم گفتیم که نگویید مرداد، ولی متأسفانه حریف نشدیم. انشاءالله که مسئولان ما، ماه مرداد را امرداد کنند، چون ماه مرداد، یعنی ماه مرگ! در صورتیکه ما به سمت نور، بالا میرویم. اما باید تا آخر عمر خود را فراموش نکنیم و بیاموزیم. یعنی جای راستی دروغ یاد نگیریم، جای نیکمنشی، بدمنشی یاد نگیریم. جای شهریاری، تنبلی و ناتوانی و دریوزگی و بیکاری یاد نگیریم. مهر و فروتنی، خودخواهی و تکبر یاد نگیریم. کمال و رسایی، نادانی و خرافات یاد نگیریم. همه این صفات منفی، اکمن و اهرمن هستند. شیطان در دین زرتشت، اهرمن نامیده شده یا انگرمن، انگره بعد اهره شده. وجود خارجی ندارد. هرچه خوشبختی در دنیاست، انسانهای هومن و بوهومن و سپنتمن ایجاد کردند. هر چه بدبختی در دنیا هست، دژمن، اکمن، اهرمن اضافه کردند. بزرگترین جنگی که رستم در شاهنامه میکند با اکون دیو است. یعنی دیو بدمنشی. دژمن همان دشمن. دژ اوستایی است بعد دش میشود. دشمن یعنی بدمنش نسبت به من. پس دژمن میسازد، اکمن و اهرمن. اما اهورا، مزداست. اهورا هستیبخش، ابرداناست. ولی کسی نگفته انگره اهورا. شما جایی انگراهورا شنیدید؟ مزده اهورا داریم و انگرهمن. و این یکی از تهمتهایی است که در مورد زرتشت مطرح میکنند و میگویند زرتشتیت، دوگانه پرستی است. ما اصلا به دوگانگی معتقد نیستیم که بخواهیم دوگانهپرست باشیم. ما معتقدیم اهرمن در وجود ماست. در مین منه. اهرمین. من از مین میآید. انسان تنها موجودی است که من دارد. هیچ موجودی من ندارد و نمیداند وجود دارد، نمیداند میمیرد، اطرافش را تشخیص نمیدهد. نیک و بد را تشخیص نمیدهد، راست و دروغ را تشخیص نمیدهد، نمیتواند طبیعت را بشناسد. البته نمیگوییم صفر، وقتی میگویم نمیشناسد یعنی به طور نسبی. صفر و صد در دنیا نداریم. هیچ چیزی نه صفر است، نه صد است ولی نسبت به انسان خیلی کم است. آیه گاتاها میگوید همان که انسان به وجود آمد، دو نیرو در فکر او شکل گرفت. یکی نیک در اندیشه و گفتار و کردار یا سپنتمن، دیگری بد در اندیشه و گفتار و کردار یا انگرهمن. دانا نیک را برگزیند و نادان بد را. پس ما باید مرتب مردم را دانا کنیم که نیک را برگزینند که هم به سود خودشان باشد و هم به سود دیگران. یا از آن مرحله بالاتر بروند، اول به سود دیگران بیاندیشند، بعد به سود خودشان.
خداوند در دین و فرهنگ ما عین نور نامیده میشود. در قرآن هم خدا نورالانوار نامیده میشود. ما به او شیدانشید میگوییم. شید یعنی خور، همان خود خورشید است. شیدانشید هم به ادبیات اسلامی و عربی میشود همان نورالانوار. در قرآن سوره نور به همین موضوع اشاره دارد. البته من تخصصی در حوزه مطالعات اسلامی ندارم. بنابراین، خداوند مثل نور و گرما و جاذبه است، در همه جا هست. شما خدا هستید، من خدا هستم، خدا همه جا هست. به خود بیا، خدایت را میفهمی. خدا در وجود توست. مثل نور که در وجود توست، مثل جاذبه که در وجود توست. حالا ممکن است یک عده دانشمندان بپرسند چهجوری؟ میگوییم شما که دانشمندی جاذبه را فهمیدی چیست، فضا را فهمیدی چیست، جاذبه چیست؟ میگوید نیرو است. میگویم خب چیست؟ نیرو یعنی چه؟ از کامپیوتری که میسازیم تا درخانه که باز میکنیم و تمام کارهایی که در دنیا میکنیم، از جاذبه استفاده میکنیم. همه ما هم جاذبه داریم. هر مادهای جاذبه دارد. این جاذبه و تمام جهان از این دو گوهر همزاد درست شده، برای همین هم اشوزرتشت در گاتاها، به ما آموزش داد که خداوند نور است و در همه هستی در جریان است. ما به وحدت وجود معتقدیم. آنطور که شاعر میگوید به دریا بنگرم دریا تو بینم، به صحرا بنگرم صحرا تو بینم. عارفان ما این نکات را به خوبی فهمیدند و از فرهنگ مجوسیه و نوریه گرفتند، گرچه اول فرهنگ یونانی آمد و ابوعلی سینا و فخر رازی آن را پرورش دادند، بعد فردوسی و به خصوص سهروردی، روی فرهنگ نوریه و مجوسی کار کردند. من وقتی میبینم شما میروید امام رضا یا حضرت معصومه یا شاه چراغ، برایم خیلی جالب است. چون ایرانی به خدا چنین نگاهی دارد. حرمهایی که آیینهکاری دارد، شما وارد که میشوی بینهایت خدا میشوی. در عین حال که هیچی نیستی، همه چیز هم هستی. به خود بیا، خودت را بشناس و سعی کن خودت را به راه کمال ببری و این راهی است که اشوزرتشت پیشنهاد کرده. اشوزرتشت گفت ما با دو دسته خرد طرف هستیم. آسنوخرد، خرد خدادادی، گوشوخرد، سودوخرد. در حقیقت دو خرد داریم. یکی گوشو سودو است که گوشی است، دیگران گفتند و به ما رسیده است. پدرمادر، روزنامه، تلویزیون، موبد، روحانی، کسان دیگر. آسنوخرد یک شخصیت ذاتی برای ما درست میکند. هیچکس هم عین کسی دیگر نیست. شبیه به هم هستند، نود درصد خصوصیات انسان مثل هم است ولی ده درصد عین هم نیست. همه مادرپدرها هم تشخیص میدهند، حتی دوقلوی همزاد هم بعد هشت سالگی دیگر عین هم نیستند، یکی تندخوی است، دیگری خوشخوی است، یکی، این را دوست دارد، دیگری، آن را دوست دارد. با هم اختلاف پیدا میکنند. انسان چون دارای من است، میتواند این من را بالا ببرد.
پس گفتیم که دین از بخش حقیقت صحبت میکند. بخش دینی را از مذهب و فرهنگ باید جدا کنیم. بخش دینی بخشی است که از حقیقت صحبت میکند. حقیقت هم نمیشود دو تا باشد. هرکس برود روی حقیقت کار کند حتما باید به یکی برسد. منتها دو دسته است، حقیقتهایی که غیر قابل تغییر است، و حقیقتهایی که خودمان درست کردیم و قابل تغییر است، که مثلا امروز گفتیم سه شنبه است، میتوانیم هفته را ده روزه کنیم.،اگر ده روزه کرده بودیم چه میشد؟ حالا آن اصول غیر قابل تغییر دین ما چیست؟ اولین پایه باور به خدای یکتا و بیهمتا، اهورا مزدا، ابردانای هستیبخش که ویژگیهای مخصوص خودش را دارد که میشود روی آن صحبت کرد. بعد اعتقاد به پیامآوری اشوزرتشت است. هرچه اشوزرتشت گفته، امروز علم و دانش آن را تأیید کرده. اشوزرتشت را میتوان بنیانگذار اخلاق مدرن دانست و آن را اوستاشناسها دانست که آموزگار حکمت نخستین است یعنی نخستین حکیم است یا قدیمیترین حکیم است که بعدها فیلسوفهای یونانی هم خیلی از ایشان استفاده کردند و بعضی هم به اسم خودشان تمام کردند و البته بخشهایی از صحبتهای ایشان هم هست که واقعا آن هنوز هم فهمیده نشده است. به هرحال هرچه هست، ما اشوزرتشت را یک حکیم، میدانیم. سومین اصل اعتقادی ما باور به جهان مینوی است. به روان اعتقاد داریم و فکر میکنیم که بعد از مرگ، روان میماند و در پل چینووت که همان پل صراط باشد، میآید. همچنین فکر میکنیم بزرگترین دشمن بشر دروغ است، ضد اشا، دروگ میشود و قوانین اجتماعی به درد میخورد و همیشگی و دائمی خواهد بود که حداقل مخالف قوانین طبیعت نباشد. اگر مخالف قوانین طبیعت باشد، حتما شکست میخورد. قوانینی در جامعه باید گذاشت که اول باید قوانین طبیعت را خوب شناخت، بعد روشهایی را ابداع کرد و وسایلی را اختراع کرد که مخالف قانون اشا نباشد. نکته بعدی، برابری حقوق همه انسانهاست. زن و مرد، نژاد وفرقه و عقیده، که به آن حقوق بشر میگویند، ثابت و یکسان برای همه انسانهاست. اصل بعدی، هفت پایه امشاسبندان است. جاودانان بیمرگ، که صفات اهورامزدا هستند. اول از خودشناسی شروع میشود. بعد داد و دهش است که همان وقف است و اشونهاد، وقف مادی. چون وقف دو گونه است، وقفی که غیرمنقول است به آن اشونهاد میگوییم. وقفی که منقول است، به آن اشوداد میگوییم. داد و دهش، دهشی که دادگستری کند نه گداپروری کند. در زندگی خوب باید یاد بگیریم، گوشو سودو خردمان را تقویت کنیم، هوش اجتماعی را بالا ببریم که دهشی که میکنیم در جهت داد باشد، گسترش عدل و انصاف باشد. آخشیژ، اصل هشتم دین ماست، سپنته دانستن، ترجمه شده مقدس ولی درهرحال، سپنته دانستن، چهار آخشیج، آب و باد و خاک و آتش است که بایستی که هر چهار عنصر را پاک نگهداریم که دنیا تازه در سال ۱۹۸۵ فهمید که اگر این چهار عنصر پاک باشند، دنیا پاک میشود. پنج تا هم نشده. همین چهار تا را پاک کن، همهی دنیا پاک میشود. همین چهار تا را پلید کن، همه دنیا پلید میشود. اصل پنجم، فصل فرشکرد است. یعنی تازه کردن که مرتب باید تازه و نو شویم. به هیچ وجه نباید ایستا باشیم. چه اخلاقیاتمان و چه خردمان، باید پویا باشد، دانا نگهداریم و جزماندیش و دگم و متعصب نباشیم. یعنی کسیکه مخالف حرف ما چیزی گفت، سریع جبهه نگیریم. تعصب از عصبانیت میآید ولی غیرت و همت، باید داشته باشیم.
غیرت و همت که در انسان بود / مور تواند که سلیمان بود
این اصل فرشکرد است منتها فرشکرد در دین ما این است که اندیشه نیک باید با گفتار نیک و کردار نیک، پیاده شود، و اشوزرتشت تشخیص داد که بیشتر بدیهای جهان در اثر نبود نیکی است. اگر ما دانایی بردیم، نادانی خودش میرود. راستی بردی، دروغ میرود. به نبرد با تاریکی نروید. با نور، تاریکی از بین ببرید. با دارایی فقر را از بین ببرید. همین جور اغلب این واژههایی که ما بد میدانیم را در فارسی نا به کار میبریم. با کلمهی نا، میگوییم دارایی، ناداری، دانایی، نادانی و … اخلاقیات آمد، بیاخلاقی میرود. جلوی درگوند بایستیم و نادان را هشیار کنیم. امیدوارم که همه بتوانیم در این راه قدم برداریم. این ها که من عرض کردم در ادیان دیگر هم هست، همه ادیان، بنپایه و حقیقتشان یکی است. نمیتواند دو تا باشد. هر دین و مذهبی داریم، هر ایدئولوژی داریم، باید به آن بنپایهای که آمده، پایبند باشیم. به حقیقت گفته شده و کشف شده و بیان شده، معتقد باشیم و عمل کنیم، چون ز عمل کار برآید… به قول فردوسی بزرگ که میگوید:
بزرگی سراسر به گفتار نیست / دو صد گفته چون نیم کردار نیست
امیدواریم همه حداقل بتوانیم نه نیمکردار بلکه صد در صد کردارش را انجام دهیم. موفق و پیروز باشید.
پایان پیام
این مطلب بدون برچسب می باشد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.