امروز : سه شنبه، ۷ بهمن ، ۱۳۹۹ - 13 جماد ثاني 1442
غربیان به نکاتی درباره قرآن رسیدهاند که خود ما نرسیدیم
این گفتوگو، نتیجه تلاش و پیگیری خانم «زهرا سلیمانیاقدم» است. گروه گفتوگوی تمدنها-پایگاه تحلیلی بنیاد باران: مهرداد عباسی عضو هیئتعلمی دانشکده الهیات و فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی و نویسنده و مترجم و محقق دین و حوزه اسلام از مطالعات اسلامی در غرب و نگرش و روش آنها میگوید. او معتقد است که غرب هماکنون به […]
این گفتوگو، نتیجه تلاش و پیگیری خانم «زهرا سلیمانیاقدم» است.
گروه گفتوگوی تمدنها-پایگاه تحلیلی بنیاد باران: مهرداد عباسی عضو هیئتعلمی دانشکده الهیات و فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی و نویسنده و مترجم و محقق دین و حوزه اسلام از مطالعات اسلامی در غرب و نگرش و روش آنها میگوید. او معتقد است که غرب هماکنون به این رویکرد رسیده است که شناخت حقیقی هر دین از طریق تجربۀ پیروان آن دین رخ میدهد و مطالعۀ صرفِ متون بهجای مانده از یک سنت دینی برای شناخت آن امروزه روشی ناقص و نامعتبر تلقی میشود. او بهتازگی کتاب «نگرشهایی به اسلام در مطالعات ادیان» را از نشر حکمت دارد که در گفتوگوی پیش رو با محوریت قرار دادن نگرش مطالعات غرب درباره اسلام به سراغ پیچیدگی و ویژگیهای آن رفتهایم و در آخر هم به بررسی کتاب پرداختهایم.
***
- از یکونیم قرن مطالعه غربیها در مورد دین اسلام بگویید و اینکه چرا در دهههای اخیر نگرشهای پیشین را مورد نقد قرار دادهاند؟ در این بین کدام نگرش علمیتر و بهواقع نزدیکتر است و به اسلامی که مردم مسلمان تجربه و زندگی میکنند، نزدیکتر است؟
با نگاهی به تعدد و تنوع پژوهشهای غربیان در دو سدۀ گذشته، امروزه میتوان بهدرستی از چیزی با عنوان «تاریخ مطالعات اسلامی در غرب» سخن گفت. در این تاریخ پرفراز و فرود، طبیعی است که با مبانی، نظریهها، روشها و نگرشهای مختلفی در ادوار و مناطق گوناگون مواجه شویم. این امر ذاتیِ هر رشتۀ علمی و هر حوزۀ پژوهشی است و دوام و قوام یک رشتۀ علمی به همین نقدها و نظرهاست. تطورات مکاتب فکری فلسفی، ادبی، هنری، علمی از یکسو و تحولات فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی از دیگر سو همگی بر نظریهها و روشهای مطالعۀ دین بهطور کلی و مطالعۀ اسلام بهطور خاص مؤثر بودهاند. پیدایی مکاتبی چون رمانتیسم و پوزیتیویسم، نقد تاریخی و پدیدارشناسی، هرمنوتیک و نقد ادبی از یکسو و وقوع رخدادهایی چون نهضت اصلاح دینی، دورۀ روشنگری، جنگهای جهانی، فعالیتهای تبشیری، جنبشهای استقلالطلبانه و ضد استعماری هر یک در دورهای و بهنوعی با شدت و ضعفهای متفاوت در ایجاد روشهای جدید مطالعۀ ادیان و متون مقدس آنها نقش داشتهاند.
جلوهای از این تحولات و تغییرات در حوزۀ اسلامشناسی در کتاب «نگرشهایی به اسلام در مطالعات ادیان» نمایان است. در قرن نوزدهم و نیمۀ نخست قرن بیستم، در مطالعات اسلامی، روشهای متنشناسانه و فیلولوژیک و نقدهای تندوتیز تاریخی مبنای غالب آثار شاخص و تأثیرگذار را شکل میدادند. اما پس از پایان دو جنگ جهانی و از دهههای پایانی قرن بیستم به این سو، روشهای پدیدارشناسانه و نگاههای همدلانه و گفتگو محور به مطالعات اسلامی وارد شدند. مقالههای این کتاب در پی اثبات این نکتهاند که شناخت حقیقی هر دین از طریق تجربۀ پیروان آن دین رخ میدهد و مطالعۀ صرفِ متون بهجای مانده از یک سنت دینی برای شناخت آن امروزه روشی ناقص و نامعتبر تلقی میشود. درواقع، نویسندگان مقالههای این کتاب به همۀ اسلامپژوهان معاصر توصیه میکنند که روشهای پیشین (با نگاهِ از بالا به پایین) را کنار بگذارند و اسلام را بهمثابۀ پدیدهای انسانی ببینند و همۀ جوانب آن را در نظر بگیرند؛ بهعبارت دیگر، باید خودشان را جای مسلمانان بگذارند و اسلام را از چشمان آنها بنگرند. مطابق یکی از مهمترین روشها در دورۀ اخیر، فرض بر آن است که افراد بشر در همۀ جوامع و در همۀ اوضاع و احوال تاریخی زندگی را معنادار مییابند، و این معانی را در الگوهایی معین و قابلدرک و تحلیلپذیر توضیح میدهند. این اصل کلی دربارۀ پدیدۀ انسانیِ دین هم صادق است، و بدیهی است که مطالعۀ اسلام از این منظر پژوهشهای اسلامشناسانه را دگرگون میکند.
- رویکردی که به واسطه نگرشش به قرآن و حدیث به سراغ شناخت دین اسلام میرود چگونه صیرورت دین در زمان و مکان را تحلیل و تجزیه میکند و میتواند به شناخت اسلامی برسد که توسط مردم این دوره و در اقصی نقاط جهان تجربه میشود؟ اینگونه به نظر میرسد که گویی این دو منبع فقط میتواند ما را با اسلام در یک برهه و زمانه خاص آشنا کند.
درست است که نزول قرآن و صدور حدیث در یک دورۀ خاص تاریخی بوده و از آن پس چیزی به آنها افزوده نشده، اما باید توجه داشت که یکی از عقاید رسمی همۀ مسلمانان در همۀ ادوار تاریخ از آغاز اسلام تا همین امروز «جاودانگی قرآن و سنت معتبر» است و از این روست که امروزه هر مسلمانی در هر جای جهان در پی آن است (مدعی آن است) که افکار و اعمالش با قرآن و سنت منطبق باشد و اصولاً تعریف مسلمانی چیزی جز این نیست. این صدها و هزاران دورۀ ترجمه و تفسیر قرآن برای همین است که معلوم شود قرآن چه میگوید تا مسلمانان حتی در دورترین نقاط جهان مطابق آن فکر یا عمل کنند یا برخلاف آن فکر یا عمل نکنند. این واقعیت اهمیت و جایگاه قرآن را در میان مسلمانان نشان میدهد. البته بدیهی است که موضع همۀ مسلمانان در برابر این مسئله (مثل بسیاری مسائل دیگر) یکسان نیست. در حال حاضر، در میان گروههای اسلامی، گروهی که میتوان آنها را ظاهرگرا یا سلفی یا چیزی شبیه این نامید، ممکن است دیگر مسلمانان را به سبب دوری از ظاهر متن مقدس تکفیر کنند؛ اما در مقابل، گروههایی دیگر که به نحلههای مختلف کلامی و فلسفی و عرفانی معتقدند، ممکن است چیزی فراتر از ظاهر قرآن را معتبر بدانند، اما بههرحال به قرآن ایمان و اعتقاد دارند و همین امر موجب پیچیدگی ماجرا میشود. بههرحال، تمدن اسلامی تمدنی است که حول متنی به نام قرآن شکل گرفته است.
اما اگر سؤال شما ناظر به محققان غربی و غیرمسلمان باشد، باید به نکتۀ دیگری هم اشاره کنم. دغدغۀ یک محقق غربی در مطالعۀ تاریخ اسلام با دغدغۀ یک عالم مسلمان ممکن است متفاوت باشد. هدف عالِم مسلمان از مطالعۀ ادوار نخستین اسلام ممکن است صرفاً این باشد که رهاوردی فکری و عملی برای جامعۀ کنونی مسلمانان داشته باشد، یعنی مطلبی معتبر و قابل استناد (خواه تفسیری صحیح از آیات قرآن و خواه متنی صحیح از احادیث) بیابد و به مسلمانان همعصرش عرضه کند. اما محقق غربی چنین دغدغهای ندارد، برای او، بهعنوان یک مورخ دین یا فرهنگ، اعتبار و اصالت تاریخی بهمثابه عنصری در مسیر کشف حقیقت اهمیت مییابد، یعنی او در پی آن است تا با استفاده از ابزارهای روششناختی موجود، معنای اصیل و اولیۀ متن قرآن ـ که کهنترین منبع مکتوب اسلامی است ـ یا غرض گویندۀ سایر متون مقدس ازجمله حدیث را بیابد. بدینترتیب، قرآن و حدیث هم برای محقق مسلمان و هم برای محقق غربی از اهمیتی بیبدیل برخوردار است.
- علوم دیگر در حوزههای علوم انسانی و علوم اجتماعی، در مطالعات ادیان میتوانند نقش داشته باشند؟
در برخی روشهای مطالعات ادیان در عصر حاضر ناگزیر باید از این علوم بهره برد. با ظهور نظریهپردازانی چون ویلهلم دیلتای در قرن نوزدهم، برای علوم انسانی و مطالعات فرهنگی نوعی روششناسی متمایز از روششناسی علوم طبیعی ارائه شد و روشهای اثباتگرایانه و تاریخگرایانۀ صِرف در فهم پدیدههای انسانی تضعیف شدند. در نتیجه، هرمنوتیک جدیدی به میان آمد که موضوع آن نه فقط فهم متون بلکه فهم همۀ کارها و آفرینشهای بشری بود که در جلوههای گوناگون هنری، فکری، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و البته دینی نمایان میشوند. بر مبنای چنین نگاهی، بدیهی است که برای دستیابی به فهم اسلام ـ آنگونه که هست و آن گونه که مسلمانان مختلف آن را میفهمند ـ صرفاً آشنایی با زبان عربی یا شناخت فضای دورۀ نزول کافی نیست. بلکه در اینجا سخن از شناخت یک فرهنگ بشری با همۀ ابعاد آن است. چنین فهمی طبعاً نیازمند دانشی گسترده در علوم مختلفی چون روانشناسی، تاریخ، اقتصاد، زبانشناسی تاریخی، نقد ادبی و بهطورخلاصه همۀ رشتههای علوم انسانی و اجتماعی است که هدفشان مطالعۀ انسان و فعالیتهای فکری و اجتماعی اوست.
- برای دانشجویان حوزه دینپژوهی یا حتی مبلغان و روحانیون و دانشجویان حوزههای علوم انسانی که چه بخواهند و چه نخواهند دین اسلام در کُنه مطالعات آنها جای دارد، مطالعه و رصد اسلام از کانتکس بروندینی چه تفاوتی با مطالعات دروندینی دارد؟ اینکه به سراغ تحقیقات و مطالعات دانشمندان و اساتید غیرمسلمان برویم و نگرش علمی آنها درباره اسلام را مطالعه کنید چه اهمیتی میتواند داشته باشد؟
من در نوشتهها و مصاحبههای قبلیام از تمایز میان گفتمان آکادمیک و پژوهشی با گفتمان تبلیغی و تدافعی سخن گفتهام و همچنان به این نوع تقسیمبندی قائلام. واقعیت آن است که در سالهای اخیر در محافل بینالمللی شاید مرزهای تحقیق بروندینی و دروندینی بهاندازۀ گذشته پررنگ و شفاف و البته معتبر نیست و در فضای علمی و گفتمان پژوهشی امروز، دیگر از این نوع دوشقّیها استفاده نمیشود. اگر قرار است دربارۀ موضوعی علمی، ولو مرتبط با دین اسلام، تحقیق کنیم، دیگر ملیت و جنسیت و دین و رنگ و نژاد فرد محقق تأثیر چندانی در نتایج او ندارد و آنچه اهمیت دارد رعایت قواعد بازی پژوهش و برخورداریِ پژوهشگر از لوازم و مقتضیات این کار است. مریلین والدمن در یکی از مقالههای کتاب «نگرشها» بهدرستی به این واقعیت اشاره میکند که فهم همۀ انسانها از سنت دینی خودشان و دیگران محدود است و در برخی از سطوح، ممکن است فهم مشاهدهگر بیرونی از مشاهدهگر درونی پذیرفتهتر باشد. البته قبول دارم که فضای دینپژوهی و دینشناسی ما برای رسیدن به چنین وضعیتی راه درازی در پیش دارد.
گذشته از نکتۀ کلی و آرمانی بالا، بهطورخاص، در لابهلای مقالههای این کتاب بصیرتهایی هست که میتواند برای دینپژوهان و اسلامپژوهان جامعۀ خودمان مفید و حایز اهمیت باشد. نخست و مهمتر از همه اینکه نفس آشنایی با تنوع و تعدد روشها و نگرشها به اسلام جالبتوجه است. اسلامی که جان ونزبرو و اندرو ریپین میفهمند با اسلامی که محمد عبدالرؤوف و فضلالرحمان میفهمند تفاوت زیادی دارد؛ در یکسو تحلیل ادبی معیار فهم تاریخ اسلام است و در سوی دیگر تحلیل تاریخی است که حرف اول و آخر را میزند. دوم اینکه هر مقاله ممکن است حاوی روشی مفید در مطالعۀ اسلام باشد. نگاه ویلیام گراهام به جنبۀ شفاهی و جایگاه فرهنگی قرآن در میان مسلمانان بیانگر جنبهای کمتر توجهشده از این کتاب است. تلاش هانری کربن در معرفی فلسفه و عرفان شیعی و ایرانی به جهان نمایندۀ نگاهی جدید به برخی مفاهیم شیعه از منظر فیلسوفی فرانسوی است. همچنین در برخی مقالهها به تمایزهایی از قبیل اسلام رسمی/ اسلام عامیانه اشاره میشود. واقعاً چنین است که برخی از مقالهها یا بخشی از نکاتی که در آنها مطرح میشود سابقهای در زبان فارسی ندارند و برای نخستین بار است که دربارۀ آنها مطلبی به زبان فارسی منتشر میشود. چنین دادهها یا بینشهایی بیتردید برای جامعۀ اسلامپژوهی ما مفید خواهند بود و مسئلههایی جدید فراروی آنان قرار خواهد داد.
- مجموعۀ «مطالعات قرآن و حدیث»، که دبیری و ویراستاری آن بر عهدۀ شما بوده، شامل هفت کتاب است که نخستین شمارۀ آن در ۱۳۹۳ و واپسین شمارۀ آن ۱۳۹۶ در انتشارات حکمت منتشر شد. سه عنوان از این هفت شماره، که ترجمۀ آنها به طورمستقیم زیرنظر خود شما انجام شدند، عبارتاند از: «رهیافتهایی به قرآن» (شمارۀ ۱)؛ «رویکردهایی به تاریخ تفسیر قرآن» (شمارۀ ۵)؛ و «نگرشهایی به اسلام در مطالعات ادیان» (شمارۀ ۷). با توجه به تخصص تان چرا به سراغ این آثار رفتید؟
چنانکه ملاحظه میکنید، در آغاز عنوانِ هر سۀ این کتابها واژهای (رهیافت، رویکرد، نگرش) ناظر به روش و نحوۀ مواجهه با یک پدیده است که هر سه ترجمۀ واژۀ انگلیسی approach اند. هر یک از این سه کتاب مجموعه مقالاتیاند که به معرفی و تبیین و نقد روشهای مختلف در حوزۀ مطالعات اسلامی اختصاص دارند. در واقع، من در این سه کتاب و بهطورکلی در این مجموعه دغدغۀ اصلیام نمایاندن روشهای مختلف در مطالعات اسلامی و تأکید بر وجود تکثر و تنوع در مطالعۀ اسلام بوده است. حال ممکن است این تکثر و تنوع در مواجهه با تفسیر قرآن باشد یا در بررسی قرآن یا بهطورکلی در مطالعۀ اسلام. دلیل انتخاب کتاب «نگرشها» برای ترجمه نیز آشنا کردن مخاطبان فارسیزبان با نگرشهای مختلف به اسلام در فضای آکادمیک بینالمللی در حوزۀ مطالعات ادیان بوده است. این نگرشها مخاطب را با مسئلهها و نظریههای جدید این حوزه نیز آشنا خواهد کرد.
- نگرش هایی به اسلام در مطالعات ادیان» خود کتابی است که از مجموعه مقالات در حوزه اسلام شناسی، از این مجموعه و چگونگی شکل گیری آنها بگویید و اینکه چگونه چندین مقاله خوب از نوسندگان و محققان خوب در این کتاب جمع شده است؟
به خوانندۀ این مصاحبه توصیه میکنم که برای آگاهی از حالوهوای کلی مقالهها و آشنایی با اتمسفر حاکم بر کتاب، دیباچۀ کوتاه (بهقلم چارلز آدامز) و نخستین مقالۀ کتاب (بهقلم ریچارد مارتین) را بهدقت بخواند. این کتاب، که حاصل همایشی با عنوان «اسلام و تاریخ ادیان» است، درواقع اثری روششناسانه در سیر تحولات مطالعات اسلامی در غرب است. برگزارکنندگان این همایش در پی آن بودهاند تا جایگاه فراموششدۀ اسلام در تاریخ ادیان را یادآوری کنند و نشان دهند که آن دسته از روشهای متعلق به حوزۀ مطالعات ادیان که تا آن زمان برای ادیان بزرگی چون یهودیت و مسیحیت بهکار میرفته، چگونه میتوان برای اسلام هم به کار برد. همچنین در پی پاسخ به این پرسش بودهاند که از دادهها و دستاوردهای علوم انسانی و اجتماعی چگونه میتوان بهنحوی معنادار برای شناخت بهتر اسلام و مسلمانان بهره گرفت. طبیعی است که برگزارکنندگان و دستاندرکاران این همایش عمدتاً کسانی باشند که ازیکسو با تاریخ و مطالعات ادیان آشنایند و از دیگرسو دستی در مطالعات اسلام دارند. یکی از شاخصترین آنان چارلز آدامز است که هم متخصصی مبرز در اسلامشناسی است و هم در تاریخ ادیان شاگرد یوآخیم واخِ مشهور بوده است.
گفتنی است این همایش در زمانی (سال ۱۹۸۰) در آریزونا برگزار شد که چند اتفاق مهم در حوزۀ نگرش به اسلام و روششناسی مطالعات اسلامی رخ داده بود. باید توجه داشت که دهۀ ۱۹۷۰ میلادی بهلحاظ آکادمیک بازۀ زمانی ویژهای برای این حوزۀ مطالعاتی است. نخست اینکه آثار کسانی چون جان ونزبرو، پاترشیا کرون و مایکل کوک بههدف بازسازی تجدیدنظرطلبانۀ نخستین سدههای اسلام در اواخر این دهه منتشر شدند و واکنشهای موافق و مخالف بسیاری را برانگیختند، ازجمله فضلالرحمان، محقق و نواندیش مشهور مسلمان در آن دوره، در نقد ونزبرو مطالبی نوشت. کتاب شاخص ادوارد سعید با عنوان شرقشناسی نیز در سال ۱۹۷۸ به چاپ رسید و بر تصورها از گفتمان مطالعات اسلامی در غرب بسیار اثر گذاشت و بهویژه دستآویز بسیاری از مسلمانان در نفی و طرد این نوع مطالعات شد. افزون بر این، انقلاب اسلامی ایران در واپسین سالهای این دهه به پیروزی رسید و به عنوان پدیدهای دینی از یکسو توجه بسیاری از تحلیلگران مطالعات دین، بهویژه جامعهشناسان دین، را به خود جلب کرد و از دیگرسو بهنوعی معرفی جدیدی از اسلام شیعی و ایرانی به همۀ جهان ارائه کرد. این را هم باید در نظر داشت که در همین دهه بود که آثار محققی همچون هانری کربن (د. ۱۹۷۸) در معرفی اسلام ایرانی و تأکید بر اسلام شیعی رواج یافت. همۀ این رخدادها و حوادث ممکن است بهطورمستقیم یا غیرمستقیم در ایدۀ شکلگیری چنین همایشی و درنتیجه چنین کتابی دخیل بوده باشند.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.