امروز : شنبه، ۹ اسفند ، ۱۳۹۹ - 16 رجب 1442
انسانیت انسان به اراده آزاد اوست و این اراده آزاد است که انسان را خلیفهاللّه میکند
نشستهای ماهانه-پایگاه تحلیلی بنیاد باران: یکصدویکمین نشست تخصصی ماهانه بنیاد باران عصر روز سهشنبه (۲۵ خرداد) با موضوع «نسبت میان تقوا و اراده آزاد انسان» و با سخنرانی حجتالاسلاموالمسلمین مسعود ادیب در محل مرکز همایشهای بینالمللی رایزن برگزار شد. متن سخنان مسعود ادیب به شرح زیر است: نهاد ما وقتیکه میخواهد تعلق بگیرد به خواستهها […]
نشستهای ماهانه-پایگاه تحلیلی بنیاد باران: یکصدویکمین نشست تخصصی ماهانه بنیاد باران عصر روز سهشنبه (۲۵ خرداد) با موضوع «نسبت میان تقوا و اراده آزاد انسان» و با سخنرانی حجتالاسلاموالمسلمین مسعود ادیب در محل مرکز همایشهای بینالمللی رایزن برگزار شد.
متن سخنان مسعود ادیب به شرح زیر است:
نهاد ما وقتیکه میخواهد تعلق بگیرد به خواستهها و لذایذ خودش، با محدودیت فرهنگی مواجه میشود و این تنش، یک شخصیت سومی را در ما پدید میآورد که نه خواست اولیه نهاد وجودی ماست و نه آن فشار بیرونی و یک من برتر در این میان به وجود میآورد که ما را محدود میکند.
بزرگتر که میشویم قانون و اقتضائات فرهنگی ما را محدود میکند. اگر همه این مرزها را کنار بگذاریم، طبیعت و تکوین ما را محدود میکند.
عمده تلاشهایی که نوع انسان در تاریخ حیاتش در کره خاکی انجام داده است، تلاش برای غلبه بر محدودیتها و مرز شکنی بوده. این انسان، موجودی است که به لحاظ خلقت اولیه، برخلاف موجودات دیگر، ضعیف است، نوزاد سایر موجودات اندکی پس از تولد میتوانند بهتنهایی ادامه حیات بدهند اما نوزاد انسان تنها در اسطورهها میتواند بدون کمک کسی زندگی کند و در واقع اگر کمک والدین و دیگران نباشد، نمیتواند به حیات خود ادامه دهد چراکه نه پوشش مناسب با طبیعت دارد، نه اسلحهای برای دفاع از خود در برابر طبیعت دارد، نه امکان تبدیل کردن غذاهای موجود در طبیعت به تغذیه مورد نیاز خود را دارد، بلکه باید بهتدریج و با یک تمرین طولانیمدت به خواستههای خود برسد. اما همین موجود توانسته است بر تمام کره خاکی حکومت کند و همهچیز را مسخر خودش کند و در اختیار خود بگیرد.
حکما میگویند این به دلیل وجود عقل بوده است و نوعا هم وقتی صحبت از آن موهبت الهی و مزیت انسان نسبت به سایر موجودات میشود، آن را عقل میدانند که اگر چنین باشد ما میتوانیم آن امانت را عقل بدانیم و خلافت انسان بر روی زمین را هم به خاطر اعطای عقل بدانیم اما در مقام تعریف عقل، تصویری از آن ارائه میشود که با ظلوم و جهول بودن سازگار نیست.
تصویر فیلسوفانهای که از عقل ارائه میشود، عقل را راهنمای حرکت انسان، وسیله نجات و عقربهٔ راه صلاح در انسان است و از اینچنین عقلی، ظلوم و جهول بودن درنمیآید، بلکه این عقل اگر بر روی زمین قرار گیرد، باعث آبادانی میشود، پس چرا ملائکه اعتراض کردند که انسان فساد و خونریزی به بار خواهد آورد؟ آنهم در شرایطی که عقل نیروی هدایتگر انسان است.
پاسخ این است که آن مابهالامتیاز انسان نسبت به سایر موجودات، نیروی اراده و خواستی است که هیچ محدودیتی را نمیپذیرد و این اراده آزاد آدمی، میخواهد همه مرزها را از پیش رو بردارد و هر سد و مانعی را بشکند. ارادهای که حتی در منزلت بهشتی انسان و آدم ابوالبشر در قرآن آمده است.
اراده آزاد، نیروی است که در اختیار انسان قرار گرفته و عامل خلافت الله است و این اراده مرز شکن است و ملائکه به دلیل همین اراده آزاد، تشخیص دادهاند که این خلافت بر روی زمین به فساد و خونریزی خواهد انجامید. چراکه اراده الهی که هیچ حدومرزی در آن نیست اگر بخواهد در وجود موجودی در زمین به ودیعه گذاشته شود، زمین ظرفیت این مقدار زیادهخواهی و آزادیخواهی انسان را نخواهد داشت و چون این آزادیخواهی در انسانها با هم تعارض پیدا میکند، خونریزی هم پدید میآید. پس نزدیکترین عنصری که در آیه ۳۰ بقره، معیار خلافت است، همین مسئله اراده آزاد است. در سوره احزاب هم میتوان همین معنا را تثبیت کرد و پذیرفت.
انسانی که حامل این امانت الهی (اراده آزاد) شده است، با همین توانایی هم میتواند ظلم کند و هم مرزهای معرفتی را بشکند.
اگر این مقدمات را بپذیریم باید بگوییم انسانیت انسان به اراده آزاد اوست و این اراده آزاد است که انسان را خلیفه اللّه میکند و از دل همین اراده است که خونریزی و فساد و جهالتها و ظلمها بیرون میآید.
نتیجه اینکه پاستوریزه کردن انسان و سرکوب کردن همه عوامل فسادانگیز در او به معنای سلب هویت انسانی از انسان و سلب خلافت الهی از انسان و ربودن امانت الهی از چنگ انسان است. قرار نیست انسان موجودی پاستوریزه باشد و امکان خطا و خلاف از انسان گرفته شود. من به هیچوجه نمیخواهم بین این توضیح و توصیفی که عرض میکنم و استخراج احکام عملی و ارزشی پل بزنم. چون معتقدم کلیه احکام عملی و ارزشی از مقوله اعتبار هستند. من نمیخواهم از اینجا نتیجه بگیرم که پس ما بیاییم و از دل این تفسیر، حقوق بشر را استخراج کنیم. حقوق بشر امر قراردادی است. من شخصا به حقوق طبیعی از اساس قائل نیستم و معتقدم چیزی به نام حقوق طبیعی وجود ندارد، همانطور که چیزی به نام اخلاق طبیعی هم وجود ندارد و همه اینها اعتبار و قرارداد هستند که بر اساس منافع و مصالح جمعی انسانها، قرارداد و اعتبار شده است. اما یک لوازمی نتایج مستقیم چنین توصیف و تعریفی از انسان است. ما میخواهیم جامعه را هدایت کنیم، آن هدایت وظیفۀ دینی ماست، وظیفهای است که بر دوش انبیا بوده و بعد از آنها بر دوش اتباعشان قرار گرفته و این هدایت نباید به قیمت سلب آزادی اراده انسان اتفاق بیفتد و اگر چنین اتفاقی بیفتد شاید ما یک جامعه پاستوریزه داشته باشیم اما قطعاً یک جامعه انسانی نخواهیم داشت و خداوند هم به فرشتگانش نگفت که انسان خلیفه میشود اما نمیتواند فساد کند. به این معنا خلیفهالله بودن لزوما ارزش اخلاقی مثبت ندارد، مثل کمالی است که در فلسفه از آن سخن گفته میشود، کمال فلسفی یعنی به فعلیت رسیدن قوا که میتواند در جهت یا خلاف ارزشهای اخلاقی باشد. تعبیر خلافت الله شدن، تعریف اخلاقی نیست، تعریف وجودشناختی است، توصیف یک واقعیتی است در هستی که انسان از جانب خداوند چیزی دارد که با آن مسلط میشود بر پیرامونش و میتواند فساد هم بکند یا نکند. پاسخ خداوند به فرشتگان این است که با همه این خونریزیها و فسادها، میارزد. اگر قبول کردیم که انسانیت انسان، به معنای اراده آزاد اوست و لازمه این اراده آزاد اوست، اگر از کرامت انسان سخن میگوییم نباید با این کرامت انسان در تضاد باشد. مراد من از آزادی، آزادی اجتماعی و سیاسی نیست، آن را قانون میتواند بنا بر مصالح عمومی، توسعه دهد یا محدود کند. یک وقت تعبیری یکی از مسئولین در جایی کرده بود که ما میخواهیم ریشه منکر را در جامعه بخشکانیم. من نه جامعهشناس هستم، نه روانشناسم، من طلبه هستم و با استفاده از قرآن، بحث دینی میکنم، خشکاندن منکر در جامعه، رسالت انسانی و الهی ما نیست و اصلاً نباید بخشکانیم، اگر قرار بر خشکاندن ریشه منکر بود، خداوند خودش این کار را بهتر از ما میکرد. اصلاً خودش استعداد منکر را در وجود انسان قرار داده است. پس انسان از آن جهت که انسان است، آزاد، صاحب کرامت و صاحب حق است که اراده آزادش به رسمیت شناخته شود. حق به معنای طبیعیاش برای انسان، یعنی آنچه اقتضای طبیعت و خلقت انسان است.
انبیا عظام نیز دعوتکنندهاند و هیچگاه به دنبال مثله کردن شخصیت انسانها و بیرون کشیدن اراده آزاد از انسانها نبودهاند. البته وقتی انبیا در مقام اداره جامعه برمیآیند، چه بهعنوان حاکم و چه بهعنوان یک مشاور در اداره جامعه، ممکن است به اقتضای روزگار خود، قراردادهایی را هم وضع کنند. اما میدانیم که فقط انبیا اینچنین نیستند و سخن فارابی هم در تحلیل نیاز به حکومت همین است که مدینه، چون جای حضور انسان است و انسان دنبال منافع خودش است و مستخدم بالطبع است و میخواهد همه چیز را به استخدام خود درآورد که این استخدام هم طرفینی است و منجر به تغلب و غلبه جویی میشود هرکس میخواهد بیشتر به دست آورد و کمتر پس دهد، پس این موارد به نزاع منجر میشود و باید قانونی باشد که این نزاع را تنظیم کند. اما این قانون با واقعیتهای تکوینی در تعارض باشد و یکی از این واقعیتهای تکوینی، مسئله آزادی اراده انسان است که از جانب خداوند نیز به رسمیت شناخته شده است. در طول تاریخ هم هرجا برای حاکمیت فضیلت و ارزشهای اخلاقی درصدد سرکوب کردن اراده آزاد انسان برآمدهاند، در کوتاهمدت، فاجعههای بزرگ آفریدهاند و در درازمدت ناکام ماندهاند.
آیا راهی هم برای کانالیزه کردن این اراده وجود دارد؟ به نظر میرسد توصیهها و آداب و احکام دینی، یکی از عمدهترین اهدافش همین است. نقش تقوا و رابطهاش با اراده انسان نیز به این شکل است که تقوا عبارت است از بازدارندگی قوی و محدودکننده. اما انسان میتواند به یک درکی برسد که اقتضائات اولیه که حیوانات هم میفهمند را به شکل دیگری عملی کند. نیازهای غریزی ما را به خوردن و آشامیدن و ارضای خود دعوت میکنند و حال خداوند گفته است که ساعاتی از روز را از خوردن و آشامیدن و ارضای این نیازها، امساک کنید. اصل روزه به این معناست که روزه عبارت است از کف نفس و خویشتنداری و این خویشتنداری تمرین کانالیزه کردن اراده انسانی است. تفاوت آدمی که وقتی چراغ را قرمز است اما پلیس یا دوربینی هم نیست، بر جای خود میایستد با انسانی که فقط زمانی که پلیس یا دوربین باشد میایستد، این است که یکی از اینها، اعمال محدودیتهای قانونی برایش درونی شده است اما برای دیگری، درونی نشده است. درونی شدنش به معنای اجباری شدنش نیست. این درونی شدنش میتواند از یک عادت ناآگاهانه شکل بگیردم مثل کاری که در سیرک با حیوانات میکنند. میتواند هم از یک فهم و اراده و ادراک انسانی ناشی شود و جمعبندی این است که مصالح شخصی من و مصالح عمومی جامعه میگوید که اگر پشت محدودهای قانونی بمانیم، کمتر درمیمانیم و به این شکل، قانون در ما درونی میشود. یکی از کارهایی که دین و عبادات دینی میخواهد انجام دهد این است که خویشتنداری را در ما درونی کند. اگر این به تمام ابعاد وجودی ما گسترش پیدا کند و تمرینی باشد برای آنکه آگاهیهای ما، مصلحت سنجیهای ما و عاقبتاندیشیهای ما، بتوانند اراده آزاد ما را که فقط ما حق کنترل آن را داریم، کنترل کند. بنابراین روزه میشود عامل تقوا و تقوا یعنی عامل کنترل. اگر انسان موفق بشود مالک اراده خود شود که بهترین راهش همین ریاضتهای شرعی است که در قالب عبادات برای ما معین شده است. تقوا اراده انسانی را مهار میکند و این اراده انسانی باید باشد. بنابراین انسانیت انسان به اراده آزاد اوست و مبدأ تمام پیشرفتها و ترقیها، چه در ابعاد دنیوی و چه معنوی همه از اراده انسان ناشی میشود و همه برکات برای رسیدن به نزدیکترین فاصله با خداوند در این نیرو است و در عین حال این نیرو تمام فسادها و خونریزیها را هم پدید میآورد، پس اگر ما انسان را درست بشناسیم بهجای حذف این نیرو و نادیده گرفتنش باید کمک کنیم که به اراده آزاد خود، تسلط پیدا کنند.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.